یک شاه از شما مردمی تر است می داند که حکومت را غصب کرده سعی می کند راضی کند اما شما می جنگید انگار طلب باباتان را دارید اینجا حیاط خلوت شما نیست که کنترل می کنید مال مردم است
یک پیغام خیلی واضح: اگر می خواهید صلح کنید باید خلع سلاح شوید من حاضر به معامله هستم همه چیز می تواند مثل سابق شود یادتان هست؟ تلویزیون اخبار شبکه و مدرسه اما در صورتی که به جنگ کردن ادامه دهید صلح بی معنی است ضمنا پیغام مجوز که هر سال می دهید کاملا بی معنی است مثل امام حسین دوست دارید که شهید شود بجنگید شما درست می فرمایید سیاست چوب و خرما اما شما بلد نیستید بهتر است در مورد من یک جانبه عمل کنید طرف خود را مشخص کنید چون در پیش است یک پیغام به آمریکا: رستم می خواهد بخوابد
ببینید شاید شما نمی دانید در مورد تیزهوشان یک محدودیت وجود دارد آنها تناقض پذیر نیستند شاید شما کتک بخورید بعد بیایید صحبت کنید اما من هیچ وقت این تضاد را قبول نمی کنم بنابراین اگر نفهمیده اید بفهمید
الببته درک می کنم جنگ برای شما اهمیت بالایی دارد و نمی توانید از مواضع نظامی خود بگذرید اما من متاسفانه ارزشی برای این اهم قائل نیستم آن قدر اذیت می کنم تا طرف قانع شود
آن روز من غیر از نگاه کردن کاری نکرده بودم که بازداشت شدم و حالا هم بوق به نوعی دارد رابطه شنوایی را از بین می برد این وسط چیزی که نابود می شود اجتماع است و بس
شخصی را در نظر بگیرید که می خواهد کار خطرناکی را انجام دهد او می خواهد به طرف مقابل اعتماد کند و از پل بگذرد در صورتی که افرادی که آن طرف پل هستند به طور مداوم پیامهای منفی صادر کنند و اعتماد او را از بین ببرند مسلما او آن کار را نخواهد کرد و به زندگی منفی خودش ادامه داده باعث می شود اتفاقات ناخوشایندی رخ بدهد شما با بوقهایی که می زنید تنها عامل تشدید حکم صادره هستید وقتی بوق می زنید من می فهمم که نمی توانم روی کمک شما حساب کنم به هر حال من پرونده دارم و همانطور که یک بار بدون هیچ گناهی از من شکایت شده ممکن است در آینده هم این کار صورت گیرد در نتیجه نباید مدرک دست شما بدهم اما اگر بوق نمی زدید امکانش بود که بشود اعتماد کرد
در هر حال بوقهایی که می زنید کاملا منفی هستند و بعضا با این نیت انجام می شوند که نشان دهند من نمی توانم به شما اتکا کنم شما همه بیماریهای روانی من را هدف قرار داده و من را شکنجه می دهید چطور انتظار دارید که من بر خلاف قانون عمل کرده و روی حساب این که شما من را قبول دارید دست به گناه بزنم در حالی که قبلا هم بی اعتمادی خود را نشان داده اید
در واقع شما همه پلها را خراب کرده اید و من شانسی برای بازگشت به گذشته ندارم در هر حال خواستم اعلام کنم تا شما بدانید که من همه تلاشم را برای انجام عملیات سازنده کردم اما شما مرتب انرژی منفی فرستادید
بوق نشانه عدم اطمینان است عدم اطمینان به رابطه دوستانه ای که ممکن است بین ما جاری باشد شما دوست ندارید من را دوست خود بپندارید برای همین هم مزاحم می شوید این ریشه های زندگی اجتماعی من را می خشکاند و وقتی که پیغام دوستی می دهید من نمی توانم بپذیرم این که می خواهید از طریق بوق رابطه برقرار کنید خوب است اما بوقهای منفی جلوی آن را هم می گیرد الان حکمی بر علیه من صادر شده که اسلام را بر سر من کوبانده و وقتی بوق می زنید صد در صد تشدید می شود و دیگر هیچ کاری نمی شود کرد متاسفم که اعلام کنم ازدواج من پلی شد برای خروج از این کشور و اگر ادامه دهید صورت خواهد پذیرفت ممکن است بگویید ما مستقل هستیم و اصلا نیازی به تو نداریم